فلسفه مجازات های اسلامی (2)

تهیه کننده : سید صادق آذریان
منبع : راسخون





فصل پنجم : نظريات مختلف از فلسفه مجازات ها

در ديد كلي دو نظر است در بين غير اديان الهي در مورد مجازات ها: آينده نگر و گذشته نگر
حال نظريات مختلف:
1) تشفي خاطر و ارضاء: در اين نظريه هدف مجازات با توجه به حق قربانيان جرم توجيه
مي گردد و اعتبار مجازات، ناشي از رضايت خاطري است كه در قرباني جرم و اطرافيان وي ايجاد مي كند.
2) جبران خسارت: طبق اين نظريه بازگرداندن و جبران خسارتي كه بزه ديده متحمل شده است، هدف مجازات مي باشد.
3) نظريه فايده اجتماعي: طبق اين نظريه انسان ها موجوداتی فطرتاً اجتماعي هستند و بايد در كنار هم زندگي كنند، و اگر كسي با ميل و با اراده، مرتكب گناهي و جرمي شود، قراردادي را كه با جامعه بسته بود، نقض كرده است و عضو جامعه نيست و چون تعهد خود را لغو كرده بايد به عنوان پيمان شكن، تبعيد، يا به اسم دشمن جامعه، نابود گردد و جامعه حق دارد كه چنين فردي را به مجازات برساند. (نظريه ژان ژاك- بكاريا و بنتام)
4) كاهش جرم، پيشگيري و ارعاب: اين نظريه بر اصالت فائده استوار است كه در اين نظريه اگر براي مجرم، طي مدت خاصي موانعي وجود داشته باشد- مثل زنداني- باعث كاهش ميزان كل جرايم ارتكابي در طول زندگي خود مي گردد و كمترين مدت آن اين است كه در مدت حبس، مجرم مرتكب جرم ديگري نخواهد شد.
ايده ارعاب اين است كه به دليل ترس دستگيري و اجراي كيفري؛ مجرمين از ارتكاب جرم منصرف مي شوند.
5) اصلاح و تربيت مجرمان: اين نظر هم بر اصالت فائده استوار است. طرفداران اين نظريه معتقدند كه، كيفر ديدن مجرم، ضربه روحي دردناكي بر وي وارد مي آورد و بدين ترتيب او خواهد فهميد كه راهش خطا بوده و ممكن است تصميم بگيرد كه زندگي خود را در آينده اصلاح كند.
6) مكتب عداله مطلقه: «امانوئل كانت» فيلسوف مشهور آلماني و «ژوزف دومستر» از بنيان گذاران اين نظريه هستند، طبق اين نظريه «عدالت مطلق» و «نظم اخلاقي» كه بالاتر و والاتر از نفع اجتماعي است، اجراي چنين مجازاتي را مسلم و ضروري مي كند.

فصل ششم : فلسفه مجازات در احكام اسلامي

احكام اسلامي مبتني بر مصالح و مفاسد است و اگر خداوند متعال به چيزي امر كرد كه انجام بپذيرد، به یقين در آن مصلحتي نهفته است كه شارع مقدس از روي رحمت واسعه اي كه دارد نمي خواهد بندگانش از آن محروم گردند.
همچنين اگر از چيزي نهي مي كند بدين سبب است كه در انجام آن مفسده اي دامنگير شخص مي شود، كه شارع مقدس با نهي خود، مكلفين را متوجه كرده تا از آن پرهيز كنند و چون شارع، خود بي نياز بوده در تشريع احكام، جز نفع بندگان و تعالي و سعادت فردي و اجتماعي آنها چيز ديگري درنظر ندارد.
در سفر تورات متي: فصل 13 آيه 11 در بيان فلسفه مجازات مرگ براي كسي كه مردم را به قتل دعوت مي كند آمده است: «تا تمامي اسرائيليان بشنوند و بترسند و بار ديگر چنين امر شنيع را در ميان شما مرتكب نشوند».
در فصل 12 از همين در تشريع اعمال مجازات براي شاهد دروغين آمده است «و اينكه بقية مردمان بشنوند و بترسند و از اين به بعد، مثل اين اعمال شنيع را در ميان شما مرتكب نشوند»
آية 22 از فصل 22 سفر تورات پس از مقرر كردن مجازات مرگ براي مرد و زن شوهر دار در صورت ارتكاب زنا مي گويد «بدين منوال شرارت را از اسرائيل دور كن»
البته حدود در همه اديان الهي يكسان نبوده، به عنوان مثال، در دين يهود قصاص وجود داشته ولي عفو و اخذ ديه نبوده است و در جهت مقابل در مسيحيت قصاص نبوده، اما در اسلام هر دو با هم وجود دارد.
از آيات به دست مي آيد كه تئوري اسلام، تئوري مختلط است كه هم به مصالح فردي و اجتماعي توجه دارد، هم به دنبال عدالت است، و هم نفع افراد و احساسات بزه ديده را در نظر گرفته است و همين فرق اساسي تئوري اسلام با تئوريهاي موجود است. اسلام عزيز به جوانب مختلف فلسفه مجازات توجه كرده است كه در دو دسته كلي قابل تنظيم است؛ پاره اي از آنها نظر به رحمت حق تعالي به خود مجرم است و به مصلحت او بر مي گردد و در برخي ديگر، تجلي رحمت الهي نسبت به غير مجرم و در راستاي مصلحت جامعه و مجنيٌ عليه است. لذا مطالب موجود در دو مبحث كلي دسته شده و در ذيل هر كدام به مواردي كه در منابع اسلامي دربارة فلسفة مجازات در اسلام آمده است مي پردازيم:

نخست: تجلي رحمت الهي نسبت به مجرم

در اين مبحث نيز به چند نكته اشاره شده است:
1) كاهش عذاب اخروي: در اسلام، اهداف بلند مدت فردي را مي توان يافت و اين اهداف به اين دنيا منحصر نمي شود، بلكه مصالح دنيا و آخرت را با هم درنظر مي گيرد.
مجازات ها نيامده اند تا تنها تأمين كننده مصالح دنيا باشند، بلكه از آنجا كه زندگي اخروي، پايدار و هميشگي است، رعايت آن در دنيا در اولويت قرار دارد و در فلسفه مجازات نيز ديده مي شود. و فلسفه مجازات بر پايه مصالح دنيوي نيز ذكر مي شود.
امام خميني (رحمه الله تعالي) در تعيين اين ديدگاه تأكيد دارند كه «اجراي قصاص و حدود و تعزيرات و امثال آن، تأمين كننده سعادت دنيا و آخرت است، زيرا اين امور در تربيت جاني و رساندن او به سعادت دخالت دارد، حتي كساني كه نورايمان و سعادت ندارند و آنها را با جهاد و امثال آنها به قتل ميرسانند- مثل يهود بني قريظه- براي خود آنها نيز اين مِثْلِ صلاح و اصلاح بود و مي توان گفت از رحمت كامله نبي رحمت، قتل آنها است؛ زيرا كه با بودن آنها در اين عالم در هر روزي براي خود عذاب هاي گوناگوني تهيه مي كردند كه تمام حيات اين جامعه به يك روز سختي ها و عذاب آنها مقابله نكنند.»
ايشان در ادامه خاطر نشان مي كند: «شمشيري كه بر گردن يهود بني قريظه و امثال آن زده مي شد به افق رحمت نزديکتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط و باب امر به معروف و نهي از منكر نيز از وجهة رحمت رحيميه است»
و در جاي ديگر مي فرمايد: «تشريع شرايع- چون هدايت طرق سعادت و كمال است- عين وفق است»، چنانچه تأديب طاغيان و جعل حدود و تعزيرات، كمال وفق و صلاح است، چه كه ترك آن، خرق و فساد است حتي براي مرتكب آن»
2) كفاره گناهان و تهذيب مجرم: از اعتقادات ديني ما اين است كه هر عملي براي خود، آثاري در دنيا و آخرت و در روح و روان فرد ايجاد مي كند و ما همواره در گرو اعمال خود هستيم. از اينجا زاويه اي ديگر از فلسفه مجازات روشن مي شود كه مجازات سبب تهذيب مجرم در دنيا و آخرت و پاك كردن او از آثار شوم گناه است.
كسي كه در دنيا مجازات مي گردد و سختي زودگذر دنيوي، را تحمل مي كند، ديگر در آخرت نجات پيدا مي كند، مگر اينكه از عمل خود توبه نكرده باشد. حمران نقل مي كند كه گفت: سالت ابا جعفر (عليه السلام) عن رجل اقيم عليه الحد في الدنيا أيعاقب في الاخره؟ فقال «عليه السلام» الله اكرم من ذلك
ترجمه: از امام باقر عليه السلام درباره كسي كه در دنيا بر او حدي جاري مي شود سوال كردم كه آيا باز هم در آخرت عذاب مي شود؟ امام عليه السلام فرمودند: خداوند كريم تر از آن است (كه دوباره او را در آخرت عذاب كند)
در ابواب مختلف حدود مي بينيم كه درزمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امير المؤمنين (عليه اسلام) افراد نزد حضرت مي آمدند درخواست مي كردند كه «طَهَّرْني»؛ يعني «مرا از آلودگي گناه تطهير كن»؛ وقتي هم امام علي (عليه السلام) مي خواهند حدود را بر او جاري كنند، آن فرد خوشحال است و گريه شوق مي كند و مي گويد: «خدايا عذاب دنيا براي من از عذاب جهنم آسانتر است».
امام خميني (رحمه الله) در اين باره مي فرمايد: «رحمت و رأفت الهيه است در عالم ملك؛ بلكه تمام حدود و تعزيرات و قصاص و امثال آن، حقيقت رحمت و رأفت است كه در صورت غضب و انتقام جلوه نموده! و [لكم] في القصاص حياه يا اولي الالباب، بلكه جهنم، رحمتي است در صورت غضب براي كساني كه لياقت رسيدن به سعادت را دارند. اگر تخليصاتي و تطهيراتي كه در جهنم مي شود نبود، هرگز روي سعادت را آن اشخاص نمي ديدند»
3) اصلاح و تربيت: از موارد فلسفه مجازات، نقش تربيتي مجازات است كه نقش مؤثري در باز پروري مجرم و نيل به درجه اي شايسته و همراه با سعادت دارد كه نوعي تكريم مجرم است.
سخت گيري در اثبات اغلب جرايم جنسي، و تأكيد بر پرده پوششي آن نشان مي دهد كه در كيفر دهي به اصلاح بزهكار توجه كافي شده است. توصيه تأكيد آميز پيشوايان دين به كساني كه مرتكب زنا، لواط و مساحقه شده بودند مبني بر اينكه توبه پنهاني به مراتب برتر از اقرار به گناه و تحمل كيفر است، نشان مي دهد كه در اين جرايم، تأكيد اصلي بر پشيمان شدن بزهكار است.
همچنين سقوط كيفر و يا تخفيف آن در اثر توبه و پشيماني بزهكار، نشانگر اين است كه قانونگذار به اصلاحِ بزهكار مي انديشد و اجراي كيفرهاي ملايم و پنهاني نيز نشان از اين دارد كه قانونگذار به باز پروري مجرم توجه بيشتري دارد.
در همين راستا امام خميني (رحمه الله) به مسئولين خطاب مي كند كه زندان ها را به يك مدرسه آموزش و تربيت اخلاقي مبدل كنيد.

دوم: تجلي رحمت الهي نسبت به غير مجرم

1) حفظ نظام اجتماعي: سعادت همه افراد جامعه در گرو استواري و سعادت كل جامعه مي باشد و نظام اجتماعي در سعادت افراد، نقش بسيار زيادي دارد، پس رعايت سعادت جامعه به نوعي تكريم آحاد جامعه است و بر اساس مصالح آنهاست.
2) بازدارندگي: در تفاسير مختلف در ذيل آيه: «و لكم في القصاص حياه» به اين اثر مجازات اشاره شده است؛ زيرا بهترين عامل براي جلوگيري مردم از جرأت به قتل نفس قصاص است.
امام سجاد (علیه السّلام) در تفسير آيه «و لكم في القصاص حياه» مي فرمايد: «و لكم يا امة محمد في القصاص حياه لِاَنَّ من هَمَّ بالقتل يعرف انّه يقتص منه مكفَّ لذلك عن القتل الذي كان حياه للذي كان هَمَّ بقتله، و حياه لهذا الجاني الذي اراد ان يقتل، و حياه لغير هما من الناس، اذعلموا ان القصاص واجب لا تقصدون علي القتل مخافه القصاص يا اولي الالباب، اولي القول لعلكم تتقون»
ترجمه: اي امت محمد (صلي الله عليه و آله) براي شما در قصاص، حيات و زندگي است، زيرا كسي كه تصميم به قتل دارد، مي داند كه مورد قصاص واقع مي شود و از خوف آن مرتكب قتل نمي شود و اين سبب حيات كسي است كه تصميم به قتل او گرفته شده است و موجب حيات كسي است كه تصميم به قتل دارد و براي ساير افراد نيز مايه حيات است؛ زيرا مي دانند كه به دنبال قتل، قصاص وجود دارد و از خوف آن مرتكب قتل نمي شود؛ اي صاحبان خرد و انديشه.»
3) تحقق عدالت: در روايتي امام كاظم (عليه السلام) در تفسير اين آيه مي فرمايد: «يحيي الارض بعد موتها» ليس يحييها بالمطر ولكن يبعث الله رجالاً محييون العدل فتحيي الارض لإحياء العدل و لاقامه الحدفيه انفع في الارض من المطر اربعين صباحاً
و مراد زنده كردن با باران نيست، بلكه زمين به وسيله عده اي بازنده كردن عدالت و اقامة حدود الهي در آن زنده مي شود.
امام خميني«رحمه الله» مي فرمايد: «اسلام به قانون نظر آلي» دارد، آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مي داند. وسيله اصلاح اعتقادي و اخلاقي و تهذيب انسان مي داند.
قانون براي برقرار شدن نظم اجتماع عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است، وظيفه پيامبران (عليه السلام) اجراي احكام بوده، و قضية نظارت و حكومت مطرح بوده.»
حضرت امام خميني (رحمه الله): در موارد متعددي از احكام و حدود اسلامي به حكم عدل اسلامي تعبير مي كنند.
از راه ديگري هم مي توان فلسفه مجازات ها را فهميد و آن هم اين است كه:
مطالعه در شيوه مجازات ها مي تواند تا اندازه اي اهداف مجازات ها را براي ما روشن سازد مثلاً كيفر تبعيد و تراشيدن موي سر بزهكار نوعي تشهير است و با هدف بازدارندگي عمومي مجازات قابل تحليل است.
همچنين تأكيد بر اجراي مجازات ها به صورت علني و آشكار و در حضور گروهي از مؤمنان، گوياي آن است كه قانونگذار به نقش بازدارندگي عمومي كيفر تأكيد دارد.
امام خميني (رحمه الله) مي فرمايد: «تنها اگر به قانون قصاص و آيات و حدود اسلام يك سال عمل شود، تخم بيداد گري ها و دزدي ها و بي عفتي هاي خانمان سوز از كشور برچيده مي شد»

فلسفه مجازات از نظر شهيد مطهري (رحمه الله):

شهيد مطهری (رحمه الله) مي فرمايد: طبق اصل غائيت يا «نظرية حقوق عقلي» كه مبتني بر سه اصل است:
1) اصل غائيت
2) اصل هماهنگي نظام تكوين و تشريع
3) اصل همدوشي حق و تكليف- كه اين نظريه لوازم و نتايج چندي در پي دارد كه بر اساس آن، خيلي از مشكلات در فقه و حقوق اسلامي حل مي شود. كه چون در اين مقاله مجال نيست تفصيلش را متعرض نمي شويم.

فصل هفتم : شبهات كلامي

1) بر اساس معارف اسلامي انسان از كرامت برخوردار است. و اين امتياز او ناشي از برخورداري از اختيار، آزادي، علم و انديشه است و مجازات هائي مثل شلاق زدن و حبس كردن (زنداني كردن)، كرامت انساني انسان را زير سؤال مي برد؟
2) اصل بايد بر رحمت و انسان دوستي استوار باشد، نه خشونت، اعدام قاتل و بريدن دست دزد و شلاق زدن و مانند آن كه خشك و خشن است.
3) انواع مجازات هاي قصاص انتقام جوئي و قساوت است و اين دو از صفات و رذيله اخلاقي است در حالي كه نظر اسلام قصاص است در بعضي موارد؟
4) شخص مجرم، مريض و مبتلا به بيماري رواني است و به جاي مجازات بايد درمان شود و مجازات نشود؟
5) قتل در مقابل قتل، موضوعي است كه انسان هاي متمدن و با فرهنگ از آن متنفرند؟
6) قتل اول كه موجب فقدان فردي شده، قتل دوم نيز فقدان ديگري را بر آن مي افزايد؟
7) اجراي علني حدود عامل تحقير مجرم و بر خلاف كرامت انساني است؟
8) لازم است از وجود افراد اجتماع تا آنجا كه ممكن است استفاده كرد، و چنانچه گفته شده مجرم را به وسائلي غير از قتل مجازات و ادب كرد؟
جواب شبهات: اين شبهات به طور كامل و مفصل يك شبهه هستند و جواب آنها اين است.
درست است كه رحمت الهي وسيع بوده و شامل همه چيز مي شود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي رحمت به عالميان فرستاده شده است، و در ارتباط افراد جامعه با هم روي رحمت و رأفت تأكيد شده و از نشانة افراد با ايمان است. اما بايد ديد كه انسان دوستي و محبت به ديگران در چيست و به چه رفتاري صدق مي كند؟ آيا بايد او را كامل آزاد گذاشت؟ آيا آزادي كامل انسان مجرم تكريم انسان است؟ به يقين هيچ خردمندي هر ترحمي را فضيلت نمي شمارد چون بكار بردن رأفت و رحمت در بعضي موارد ظلم بر خود مجرم و ديگران است: چون ترحم بر افراد ظالم، ظلم بر افراد صالح است،
ترحم بر پلنگ تيز دندان
ستم كاري بود بر گوسفندان
و موجب اختلال نظام مي شود. لذا خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:
«الزانيه.... و لا تأخذ كم بهما رأفه»: «هرگز در اين جزا ترحم روا نداريد».
چرا كه اين رأفت قساوت نسبت به اجتماع است.
علاوه بر مطالب گفته شده، در اسلام و ديگر اديان الهي در فلسفه مجازات ها تنها به مصالح دنیوي اكتفا نشده است، بلكه بحث آخرت و مجازات اخروي، معادله را تغيير مي دهد و آثار و فوائدي را به همراه دارد.
همچنين براي اثر بخشي بهتر مجازات و اجراي درست آن، اختيار اجرا و يا عفو آن را در صوري بر عهده حاكم اسلام قرار داده است تا بر اساس مصالحي كه تشخيص مي دهد عمل كند.
علاوه بر آن از ويژگي هاي ديدگاه اسلام در فلسفة مجازات، بحث تجلي و ظهور رحمت حق تعالي در مجازات مجرم است همچنين در همان آيه مي فرمايد كه گروهي از مؤمنان در صحنه كيفر و مجازات حاضر شوند، چرا كه هدف، تنها اين نيست كه بزهكار عبرت گيرد، بلكه عبرت ديگران نيز، هدف است.
از طرفي انسان را بايد به خاطر انسانيتش دوست داشت، نه از اينكه در صف انسان ها قرار گرفته است.
امام خميني (رحمه اله )« «نزول وحي الهي و كتب شريف آسماني را صورت رحمت و رأفت الهيه در عالم ملك دانسته و تصريح مي كنند تمام حدود و تعزيرات و قصاص و امثال آن، در حقيقت رأفت و رحمت است كه در صورت غضب و انتقام جلوه نموده است. حتي ايشان جهنم را رحمتي به صورت غضب، براي كساني كه لياقت رسيدن به سعادت را دارند، مي داند»
از طرفي در مورد مريض بودن مجرم، مسئوليت كيفري در اسلام متوجه انساني است كه عاقل باشد، و نيز اجراي هر يك از حدود براي خود شرايطي دارد. لذا در بعضي موارد اين سخن صحيح است و اسلام عزيز هم در چنين مواردي مثل قاتل ديوانه و مانند او حكم قصاص و ساير مجازات ها را قرار نداده است. اما نمي توان مريض بودن قاتل را به صورت يك قانون و راه عذر، بيان كرد؛ زيرا فسادي كه اين طرح به بار مي آورد و جرأتي كه به جنايتكاران موجود در اجتماع مي دهد براي هيچكس قابل ترديد نيست. لذا اگر اين استدلال درست باشد. در مورد تمام متجاوزان و كساني كه به حقوق ديگران تعدي مي كنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمي كه داراي سلامت كامل عقل است هرگز به ديگران تجاوز نمي كند و به اين ترتيب تمام قوانين جزائي را بايد از ميان برداشت و همه متعديان و متجاوزان را به جاي زندان و مجازات به بيمارستان هاي رواني فرستاد.
همين حرف باعث مي شود، قتل و جنايت و فحشا، روز به روز بيشتر شود و جامعة انسانيت را تهديد كند؛ چون هر جنايتكاري كه از قتل و فساد لذت مي برد، و خود را معذور مي داند و از دست حكومت در امان است هر روز چنين مي كند.
از طرفي تشفي خاطر به عنوان اركان اصلي يكي از فلسفه هاي مجازات در اسلام نيست، اما اين فايده به صورت ضمني مترتب مي شود و در جاي خود اثرش را مي گذارد و هدف از قصاص و امثال ‌آن انتقام جوئي نيست، چون انتقام جوئي به معني فرونشاندن آتش غضب به سبب يك مسأله شخصي است، بلكه انتقام گرفتن براي مظلوم از ظالم ياري كردن حق و عدالت است كه نه مذموم است و نه زشت و بايد توجه داشت كه رأفت مجرم قساوت نسبت به اجتماع است، يعني قساوت هائی است به صورت ترحم.
انسان ستمديده دچار عقده روحي مي گردد، و اگر عقده او خالي نگردد، ممكن است به گونه اي آگاه و يا ناخودآگاه، روزي دست به جنايت بزند، اما وقتي ستمگر را در برابر او كيفر دهند عقده اش باز و روانش از كينه و ناراحتي پاك مي گردد. درست است كه اجراي مجازات تبعاتي دارد و شخص را زير سؤال مي برد، اما اين عمل در برخي مجازات ها به نص صريح قرآن كريم انجام مي شود. و در راستاي يكي از فلسفه هاي مجازات و براي تحقق عامل بازدارندگي است.
اجراي علني مجازات بر اساس مصلحت اجتماعي و به منظور جلوگيري از وقوع جرم بعدي صورت مي گيرد. «يشهد عذابها طائفهٌ من المؤمنين» «بايد طائفه اي از مؤمنين شاهد اجراي حد باشند».
بعضي از فقيهان معتقدند كه هنگام اجراي كيفر تازيانه بايد با توجه به وضعيت بزهكار حكم به علني يا غير علني بودن اجراي حد كرد. يحيي ابن سعيد يكي از فقهاي شيعه است كه مي فرمايد: «زن غير مستور را كه اهل رفت و آمد در جامعه است به صورت علني حد مي زنند، اما در مورد زني كه مستور و خانه نشين است، كسي را به منزل او مي فرستند تا او را در خانه اش حد بزند.
در حديثي به اين مضمون از امام صادق (عليه السلام) است كه: بر شهود كذب، در ملأ عام حد زده مي شود كه بار ديگر شهادت ندهند و اداي شهادت نكنند.
امام خمینی (رحمه الله): «از اين جهت، خداوند روي رحمت و عنايت خود در همه حيوانات به ويژه در انسان، قوه غضب را به ديعه نهاده تا با آن، حيوان و انسان- بماهو حيوان- دفع موذيات خارجي و داخلي فردي خود كند، و به ويژه انسان، مفسدات و مخّلات نظام عايله و نظام جامعه و مدينه فاضله را پيشگيري و يا برطرف سازد. دفاع و سد ثغور و حدود مملكت و حفظ نظام ملت بقاي قوميت و نگهباني از تهاجم اشرار به مدينه فاضله و جهاد با اعداء انسانيت و ديانت همه درسايه اين قوه خدادادي تحقق پيدا مي كند. اجراي حدود و تعزيرات و سياست الهيه كه حفظ نظام عالم كند، در پرتو اين قدرت و قوه الهيه است.
نكته: از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاهي بهترين وسيله اي براي رشد و تكامل اجتماع
مي باشد. چون افراد جاني به اصطلاح- فاشیسم- مانند عضو فاسد بدن اند، كه اگر آن عضو قطع نشود ديگر اعضا را نيز فاسد مي كند. طبيب حاذق اگر غده سرطان را جراحي نكند، به سرعت بيمار را نابود مي نمايند، پس دربارة جانيان و قاتلان، اسلام حكم قصاص را جاري مي كند، تا ديگر اعضای جامعه سلامت باشند.

شبهات فقهي

1) آيا شخص قصاص شده مي تواند عضوي را كه به قصاص بريده شده، به بدن خود پيوند بزند؟
بايد تفصيل داد، به اين كه مجنيٌ عليه مي تواند مانع پيوند شود و حتي پس از پيوند مي تواند آن را قطع كند؛ مگر آنكه اسباب پيوند براي وي وجود داشته اما مسامحه كرده و انجام نداده باشد. در اين صورت پس از قصاص هيچگونه حقي براي مجنيٌ عليه بر جاني نيست.
مطلب ديگر اينكه حق جلوگيري از پيوند يا درخواست قطع پس از آن، تنها در صورتي است كه جاني بخواهد با عضو مقطوع در قصاص، پيوند را انجام دهد، ولي اگر پيوند با عضو انسان يا حيوان ديگري باشد، وجهي براي جلوگيري از آن يا درخواست قطع آن پس از پيوند وجود ندارد؛ زيرا امكان اين كار براي هر دو «جاني- منجي عليه» است و لذا نمي توان جاني را از اين امكان علمي و عملي كردن آن منع كرد. بله اگر فرض شود جاني اين امكان را در حق مجني عليه از بين برده او نيز مي تواند در حق جانی نيز از بين ببرد.
2) آيا جاني مي تواند عضوش را كه در قصاص قطع مي شود، در اختيار كسي جهت پيوند زدن- مجاني يا در برابر عوض قرار دهد؟
به مقتضاي قاعده، اختيار اين عضو به دست جاني است و مي تواند آن را در اختيار هر كس كه خواست- چه مجاني يا در برابر عوض- قرار بدهد؛ بلكه هيچكس نمي تواند بدون رضايت قصاص شونده، از آن عضو استفاده كند.
اين در صورتي است كه براي جاني جايز نباشد همين عضو را به بدن خود پيوند بزند، اما اگر چنين پيوندي را جايز بدانيم، واضح است كه اختيار عضو بريده شده به دست خود او است.
3) آيا دزد و محارب «در بحث حدود» مي تواند عضو مقطوع را به بدن خود پيوند بزند؟
دلالت روايت بر اين است كه، حدِ سرقت بدونِ دست يا پا بودنِ دزد است، و اين دلالت بسي روشن است. حكم محارب بسان حكم سرقت است و نيازمند علت نيست (علتهاي آن- آيه- روايات- روايت محمد بن سنان).
4) آيا دزد مي تواند انگشتان يا پاي بريده خود را در اختيار پزشك يا غير او قرار دهد تا به ديگري پيوند زده شود؟
ظاهراً مي تواند و به مقتضاي عمومات ادله، هيچكس نمي تواند بدون اجازه در آن تصرف كند.
5) بي حس كردن اعضاء هنگام «حد يا تعزير» حكمش چيست؟
در مورد حدودي مثل تازيانه و رجم و بعضي از قتلها كه شدت كيفر در آنها لحاظ شده است، مثل سوزاندن يا از بلندي افكندن، بي حسن كردن محكوم جايز نيست، و بايد او را در انجام اين عمل بي حسي منع كرد.
در مورد قطع عضو اگر اين برداشت از آيه درست باشد كه كلمه «انكال» در آيه ظهور در دردناك بودن كيفر دارد، همين حكم صادق است.
در مورد حد قتل و گرفتن جان محكوم و نيز در مورد قطع عضو- اگر استظهار در مورد آيه را نپذيريم- اجراي حد بدون بي حس كردن محكوم جايز است؛ اما منع محكوم از بي حس كردن خود جايز نيست.
6) بي حس كردن محكوم هنگام اجراي قصاص چه حكمي دارد؟
آنچه اجمالاً از تشريع قصاص بدست مي آيد اين است كه بدون شك، قصاص حق خاصي است كه شارع براي مجني عليه بر جاني قرار داد. همچنين جاي اشكال نيست كه در قصاص، همگوني و برابري (مماثله و مساوات) در كميت و كيفيت ميان جنايت و كيفر آن لحاظ شده است. با توجه به اين دو مقدمه، استدلال شده كه در مورد قصاص؛ مجني عليه یا ولي او حق دارد هنگام اجراي قصاص، جاني را از انجام عمل بي حسي باز دارد؛ زيرا جنايت او همين گونه و بدون بي حس كردن بود. بلي اگر جنايت با بي حس كردن مجني عليه صورت گرفته باشد، جايز است جاني نيز به هنگام اجراي قصاص، خواستار بي حس كردن خود باشد. و مجني عليه يا ولي او حق دارد كه خواستار بر دردناك بودن كيفر باشد و جاني نمي تواند از آن امتناع كند.

فصل هشتم : خلاصه

بعد از اينكه تعريف مجازات هاي اسلامي بيان شد و ثابت شد ضرورت مجازات هاي اسلامي از لحاظ عقلي و نقلي و استقرائي و اينكه اصول حاكم بر فلسفه مجازات هاي اسلامي را بيان كرديم. در ادامه اين بحث فلسفه مجازات ها را در نظريه هاي مختلف و نظام مدعي تمدن و حقوقِ بشر امروزي بررسي كرديم. نوبت به فلسفه احكام از ديدگاه اسلام عزيز رسيد كه به طور خلاصه در زير بيان مي شود.
مبناي همة مجازات ها در اسلام برخاسته از رحمت الهي نسبت به مجرم و ساير انسان ها است و در عين حال از نظر اسلام، ابعاد فردي و اجتماعي در زندگي دنيوي انسان نيز در تشريع مجازات ها مورد توجه است و با مراجعه به آيات و روايت مي توان از تشفّي خاطر بزه ديده و اصلاح و تربيت مجرم به عنوان فردي و اجراي عدالت، حفظ نظم اجتماع و جنبه هاي بازدارندگي مجازات ها به عنوان ابعاد اجتماعي مورد نظر اسلام نام برد.
در اسلام عزير هم به بعد اخروي و كفاره و تهذيب توجه كامل شده است و هم به بعد مادي و دنيوي كه در بالا اشاره شد.
و همچنين در اسلام عزيز: مجازات ها به طور كامل حساب شده اند نه اينكه فقط قصاص تنها باشد، يا ديه تنها، يا حد تنها، بلكه در موارد مختلف به نسبت جرم انجام شده، تخفيف هائي قائل شده است و بدل و جايگزيني انتخاب نموده است و در عين حال در اسلام عزيز فرموده «ان تعفو اقرب للتقوي»
و نهايتاً اينكه فلسفه مجازات هاي اسلام: يكي تجلي رحمت الهي نسبت به مجرم است در قالب هاي :
1) كاهش عذاب اخروي
2) كفاره گناهان و تهذيب مجرم
3) اصلاح و تربيت
و ديگري : تجلي رحمت الهي نسبت به غير مجرم است،
در قالب هاي :
1) حفظ نظام اجتماعي
2) بازدارندگي
3) تحقق عدالت.
و در پايان اينكه اسلام عزيز جوابگوي تمام شبهات كلامي و فقهي و عقيدتي تمام سوال كنندگان است. همانطوري كه ثابت كرديم.

کتابنامه :

1) حدود و قصاص و ديات (علامة مجلسي) ناشر: مؤسسة نشر آثار اسلامي، چاپ اول آن سال «1262 هـ.ق» در نول كشور
2) قواعد فقه و ديات (مطالعة تطبيقي در مذاهب اسلامي)، نويسنده: دكتر ده آبادي احمد - چاپ اول 84- سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي
3) آموزش فقه- فلاح زاده محمد حسين - چاپ چهارم
4) شرح لعمه شهيد ثاني (رحمه الله)- مسجد سرائي حميد - جلد 10- ناشر: حقوق اسلامي- نوبت چاپ اول بهار
5) فصل نامة فقه اهل البيت (عليه السلام) جلد 34- محمد مؤمن قمي
6) شرح اصول الفقه- جلد 2- محمدي علي - انتشارات دارالفكر- چاپ چهارم- بهار 76- چاپ قدس
7) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 52- زمستان 86- مقيمي حاجي ابوالقاسم
8) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 51- پاييز 86- مقيمي حاجي ابوالقاسم
9) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 44- زمستان 84- اماني مسعود
10) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 33- بهار 82- شفيعي محمد حسن
11) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 33- بهار 82- هاشمی شاهرودي سيد محمود
12) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 29- بهار 81- ساعدي جعفر
13) فصل نامة تخصصي فقه اهل البيت عليه السلام- جلد 34- بهار 81 – مؤمن قمي محمد